پارت 1
| 에이젤
سلاااااااااام اینم از پارت یک
شب به زور مامانم منو خوابوند صبح زود از خواب پریدم دیدم که ماماننم داره پیرهنم رو واسه راه میدوزه چونکه یکم ناقص مونده بود رفتم گفتم
من: مامان تموم نشد؟
مامانم: باز تو بیدار شدی برو بخواب نه تموم نشده عزیزم
من: باشه فقط چقد مونده تا بریم؟؟؟
مامانم: نمیدونم ولی میدونم حتما امروز میریم
من: میشه نخوابم
مامانم: 😑😑چرا
من: خوابم نمیاد
مامانم: باشه حالا که بیدار شدی برو کمی به درسات برس آفرین
من: بااااشه😕😕
رفتم ریاضیمو آوردم و نوشتم یهو دیدم داداشم هم بیدار شد وااای یعنی الان انگار خاک تو سرم ریختن چون خیییییییییییییییلی حرف میزنه حالا حرف نزدم و به درسام نگاه کردم ولی واسه من سوال شد شش صبح این چرا مثلا بیدار شد بعد یهو دیدم...