پارت 5
هااااای کیوتا اینم از پارت 5
بپر ادامه مطلب
بعد سلام و احوال پرسی اون خاله ای که امیررضا همون پسر خاله کوچیکم رو آورده بود تا مارو ببینه اسمش پریساست ما بهش میگیم خاله پری که یهو برگشت و بهم گفت
خاله پری: آیسل نمیتونی یه هفته دیگه هم بمونی بعد برگردی ایتالیا
من: آخه خاله بعد این که من برگردم 3 ماه بعدش امتحانامون شروع میشه نمیتونم اصلا بمونم استادمون هرروز امتحان میگیره فقط به مناسبت عید ایرانی ها تعطیل شدیم چون 60 درصد دانشجو ها ایرانین
خاله پری: ای کاش میموندی چونکه هفته بعد قراره بریم کنسرت
من: کنسرت کیی🧐
خاله پری: کنسرت بی تی اس دیگه کنسرت کی انتظار داری باشه قراره هفته بعد همگی بریم کره
من: عههه مارو هم قراره ببرن باشما کل جهان قراره بره چی انتظار دارین 😎😎😎😎😎
امیررضا: این عااالیه مامان میشه منم با آبجی آیسل برم تورو خدا
خاله پری: نه پسر قشنگم آبجی درس داره میره دانشگاه توخونه میخوای تنها لمونی حالا بگیم تنها موندی، میخوای چیکار کنی
من: راست میگه خودشم من هرروز میرم کتابخونه واسه درسام خیلی دیر برمیگردم تو میخوای تا دیر وقت تنها بمونی
امیررضا: بااااااوشه نمیرم 🥺🥺
خاله پری: آفرین پسر خوب
بچه ها راستی قراره تو پارت بعد عکس بذارم ولی اینا فقط رویا پردازیه من هنوز سیزده سالمه(ادمین: ای بابا اینجا چند روزه علاف شدیم هاا یکمم از واقعیت بذار اه ه ه ه ه ه)
ببخشید از واقعیت نذاشتم😔😔
برو ادامه
مامانم: پس هفته بعد میری آره باااااشه موفق باشی دختر گلم وااای که چقد زود بزرگ شدی انگار همین دیروزه که کلاس اول رفتی
من: مامان دیگه زمونه دیگه خیلی زود میگذره
بابا: ای بابا باز شروع کردین ایوب(بابای دخترخالم الیسا) تورو خدا ببین هرروزشون اینه حتی توی اتوبوس هم داشتن اینطوری خاطره بازی میکردن هااا
شوهرخالم: بابا تو داری اینا رو میگی تو زهرا(خالم) والیسا رو ببین تا زمان 1393 فقط اینطوری خاطره بازی میکنن
خاله زری: بسه یدونه یه ماه دخترامون مرخصی اومدن اونم بزنین تو ذوقشون
الیسا: راست میگه بابا بسههه
خب کیوتای من این پارم به پایان رسید لطفا یه زحمت کوچولو بخاطر من که خوشحال شم بکشین وبرای پارت بعد لایک و کامنت یادتون نره
شرطپارت بعد 3 لایک و 2 کامنت